******************************************************
بودا به دهی سفر کرد .
زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد.
بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد .
کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت :
?این زن، هرزه است به خانهی او نروید?
بودا به کدخدا گفت :
?یکی از دستانت را به من بده?
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت .
آنگاه بودا گفت :
?حالا کف بزن? کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: ? هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند?
بودا لبخندی زد و پاسخ داد :
هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند .
بنابراین مردان و پولهایشان است که از این زن، زنی هرزه ساختهاند .
برو و به جای نگرانی برای من نگران خودت و دیگر مردان دهکده ات باش
سلام
واقعا داستان دومت عالی بود و کاش همه مردم مثل عابد بودند وفکر میکردند واینکه باید باورمون بشه واقعا در زندگی دیگران خوب یا بد تاثیر داریم
21910 بازدید
2 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
10 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian